.:. حالیـے حولیـے .:.

✗ בم هر چـے بامـرااامـ בاغ בاغ ✗

مقايسه سن زنان با توپ

 

 

می دونين چطوری ميشه خانمها رو توی سنين مختلف با توپها مقايسه كرد؟

يه خانم توی سن ۱۸ سالگی مثل توپ فوتباله... ۲۲ نفر دنبالش هستن

توی سن ۲۸ سالگی مثل توپ هاكيه... ۱۰ نفر دنبالش هستن

توی سن ۳۸ سالگی مثل توپ گلفه... ۱ نفر دنبالشه

توی سن ۴۸ سالگی مثل توپ پينگ پنگه... ۲ نفر هی از خودشون دورش می كنن و به طرف مقابل پاسش ميدن

توی سن ۵۸ سالگی مثل توپ جنگيه... كسی جرات نمی كنه از ۱۰ متريش رد بشه.

[ جمعه 16 تير 1391برچسب: مقايسه سن زنان با توپ,

] [ 15:29 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

ادبيات بامزه دختران امروزي!

 

 

خوشگل = خوجل

خوبي = خوفي

جيگرتو بخورم = جيگلتو بخولم

عشق مني = عجق مني 

قربونت برم = قلبونت بلم 

چطوري؟ = تطولي؟ 

چي کار مي کني = چيکال مي کني 

سلام = شلام 

دختر= دخمل 

پسر = پسمل 

عزيزم = عجيجم 

جون = جونزززززز 

بي تربيت: بي تبليت 

بي ادب: بي عوض (اين يکي درک ربطش کمي مشلکه واقعاً) 

دوست ندارم: اصنم نِي خوام 

نميدونم= نيدونم(بعضي ها اين روزا خيلي زياد ميگن!!) 

دوست = دوکس (اين کلمه رو نميدونم از کجا درآوردن)


در پايان به ابراز عشق يک
 دختر ایرانی با يک پسر توجه کنيد:


شلام قلبونت بلم چطولي ؟جيگلتو بخولم پسمل من نيدوني چقدر دوکست دالم

[ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب: ادبيات بامزه دختران امروزي!,

] [ 16:15 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

دختر چیست!


 
 

دختر:موجودی است که:

وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!

وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!

وقتی غمگین است آه میکشد

وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد

وقتی بدش می آید میگوید ایشششش .

وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.

همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .

از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!

واقعا موجودی ناشناختست...

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب: دختر چیست!,

] [ 20:3 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

بیچاره دخترا...




 
بيچاره دخترا اگه خوشگل باشن مي گن عجب جيگريه!
اگه زشت باشن مي گن کي اينو مي گيره!
اگه تپل باشن مي گن چه گوشتيه! اگه لاغر باشن مي گن چه مردنيه!
اگه مودبانه حرف بزنن مي گن چه لفظ قلم حرف مي زنه! اگه رک و راست باشن مي گن چه بي حياست!
اگه يه خورده فکر کنن مي گن چقدر ناز مي کنه! اگه سري جواب بدن مي گن منتظر بود!
اگه تند راه برن مي گن داره مي ره سر قرار!
اگه اروم راه برن مي گن اومده بيرون دور بزنه ول بگرده!
اگه با تلفن کارتي حرف بزنن مي گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه مي گن يکي رو زير سر داره!
اگه حرف شوهرو پيش بکشه مي گن سر و گوشش مي جنبه !
اگه به خودش برسه مي گن دلش شوهر مي خواد مي خواد جلب توجه کنه !
اگه............چکار کنه بميره خوبه؟

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب: بیچاره دخترا,,,,

] [ 20:2 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

طنز: تفاوت زمین خوردن دخترا وپسرا! ㋡

اول از همه بذارید بگم که خیلی شرمنده هستم چون تو این مطب 2_3 تایی فحش داره ولی فحش های بد نیست ولی اینو بهتون میگم که این مطلبو از دست ندین!حتما بخونیدش چون خیلی خیلی خنده داره!

 

پسر در حال دویدن...

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

.

.

.

.

.

دختر در حال راه رفتن…

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!

من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب: طنز: تفاوت زمین خوردن دخترا وپسرا! ㋡,

] [ 13:19 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

فواید وجود داف- تلفن های دختر و پسر و ..

 1)))) فواید وجود داف در جامعه :


۱-تغییر کاربری دستمال سفره و دم کنی به روسری و صرفه جویی در پول و پارچه 

۲-بچه مطرح شدن خروس و دارکوب به علت مد شدن مدل موی خروسی و بالا رفتن قیمت خروس در حد گاو 

۳-بالا رفتن بی سابقه فروش گن های لاغری سونا بلت در حد کمپانی مایکروسافت به علت پوشیدن مانتوهای بدن نما و خوش هیکل بودن ۹۰٪ دخترای ایرانی (روم به دیوار مورچه خاک به گور) 

۴-تولید نیروی برق و الکتریسیته از راه اشعه تولید شده زلف دختران ایرانی در حد نیروگاه بوشهر 

۵-قوی شدن چشم مردان ایرانی در حد تلسکوپ و گسترش زبان فارسی خصوصا این ضرب المثل((یه نگاه که حلاله)) 

۶-کاهش نرخ بیکاری افراد شاغل در شغل های شریف خفاش شب..عنکبوت..اتو زنی..تاکسی مرسی..مدیریت خانه عفاف.. 

۷-ایجاد بازار کار برای دختران ایرانی به عنوان حوری در بهشت و دوبی 

۸-پر شدن اوقات فراغت برادران همیشه در صحنه بسیج و برخورد با خانمها 

۹-پیداش شدن خیلی میلیون جنیفر لوپز که استعداد آنها سالها زیر مانتوی گشاد هدر میرفت 

۱۰-افزایش فروش انواع گریس و متعلقات به علت نیاز دختران برای پوشیدن و در آوردن مانتوهای چسبان 

۱۱-پیدا شدن دو نقطه برجستگی جدید اضافه بر برجستگیهای قبلی دختران ایرانی نظیر دانشگاه و آشپزی 

۱۲-تکامل چشم مردان ایرانی و قابلیت چرخش در ۳۶۰ درجه برای دید زدن حداکثر داف ممکن

 

2))) عاقبت زن گرفتن:

جیبها تو Search می کنه… 

پولاتو Delete می کنه … 

خانوادتو Edit می کنه … 

ارتباط با دوستاتو Cut می کنه 


دوستهای خودشو Paste میکنه 

موبایل تو Scan می کنه 

خوشی هاتو Cancel می کنه 


اموالتو Rename میکنه 


!!!Open رو Reject میکنه 


هر چی قربون تصدقش بری تو Recycle Bin میکنه 


هر چی منفی بهش گفتی Save میکنه 


هر وقت باهات دعواش بشه همشونو Restore میکنه 


روتو زیاد کنی Reboot تت میکنه



3)) تلفن زدن پسر ها و دختر ها

گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگم… بوس بوس بوس 

گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر 

بعد از قطع کردن تلفن : 

دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد 

پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!

 

4)و چند جوک کوتاه

یه گدا رو میشناسم که هر چی خیابون شلوغ تر باشه این فلج تر میشه!

خدایا میشه ما رو امتحان کنی ببینی جنبه پولدار شدنو داریم یا نه؟!!

 

مشترک گرامی شما برنده یک همسر مهربان شدید 
جهت دریافت اطلاعات بیشتر به سایت شتر در خواب بیند پنبه دانه مراجعه فرمائید. 
با تشکر شرکت بشین تا بیاد !

بازگشت شکوهمندانه پشه ها رو تبریک میگم، ماشالله تو این چند ماه چقدرم بزرگ شدن!!

 

یه روزهایی هست که قصد میکنی اتاقتو مرتب کنی.. 
همه وسایل هاتو که میریزی بیرون تازه میفهمی که چه غلطی کردی..


ناخوانا ترین نوشته روی بسته بندی مواد غذایی ایـرانی, تاریخ انـقـضاء و قیمتـشه !؟ 

[ شنبه 3 تير 1391برچسب:فواید وجود داف- تلفن های دختر و پسر و ,,,

] [ 19:5 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

یادداشت های یک دختر ترشیده

 

سرگرمی,ترشیده دختر, دختر ترشیده

 

این که می گویند در ازدواج، تقدیر نقش اصلی را دارد واقدامات شما، تا قسمت نباشد، به جایی نخواهد رسید، کاملا درست است.

فرض کنید مریم بخواهد برای بازکردن بختش، خود وارد عمل شود.او تصمیم می گیرد به سراغ دوستان متاهلش رفته وازآنها بپرسد چطور شد که ازدواج کردند، آن گاه همان اقدامات را به عمل بیاورد. چه اتفاقی خواهد افتاد؟!

 

مریم: شهرزاد جان! چه شد که با محمد ازدواج کردی؟

شهرزاد: خوب … می دانی که محمد همکارم بود… راستش من از او خوشم می آمد و سعی کردم با محبت و توجه، نظرش را جلب کنم…

{ مریم به پسر موردعلاقه اش در محل کار: پنجره را ببندید، خدای ناکرده سرما می خورید!

همکار : اصلا دوست دارم سرما بخورم تا دوست دخترم بیشتر نازم را بکشد. به شما ربطی دارد؟! (زیر لب) دخترهای این دوره و زمانه چقدر پر رو شده اند! }

 

 

مریم :شهره جان! تو چطور با همسرت آشنا شدی؟

شهره :آشنایی ما از یک دعوا شروع شد. او توی کارم دخالت کرد و من ناراحت شدم، با هم بحث تندی کردیم و…!

{ همکار مجرد مریم: خانم، به نظر من نباید این کار را این طور انجام می دادید…

مریم: به شما چه ربطی دارد؟ خجالت نمی کشید توی کار من دخالت می کنید؟!

همکارمجرد مریم: اصلا به درک! مرا بگو که خواستم کمکتان کنم! همین کارها را کرده اید که تا این سن مجرد مانده اید دیگر!! }

 

 

مریم : آزیتا، تو با عشق ازدواج کردی؟

آزیتا:نه. من آن موقع فکر کنکور و دانشگاه بودم! مادرم اصرارداشت ازدواج کنم.

{ مادرمریم: فلانی غلط کرده بیاید خواستگاری تو!او لیاقت پاک کردن کفش های تو را هم ندارد!!(این قسمت، واقعی است! )

 

 

مریم : فرشته تو کجا با همسرت آشنا شدی؟

فرشته: کنار دریا… من و او با کمی فاصله ازهم نشسته بودیم.او ازمن پرسید چرا تنها آمده ام شمال. من هم به شوخی گفتم آمده ام شمال، شاید از تنهایی در بیایم!

کنار دریا:

پسر جوان: شما تنها هستید؟

مریم: در حال حاضر بله…

پسر: آهان… همراهتان رفته چیزی بخرد؟

مریم : نه… من همراه ندارم!

پسر: پس چه همراه بی ذوقی دارید! توی هتل مانده؟!( بابا آی کیو!)

مریم: نه… من کلا تنها آمده ام…

پسر: واقعا نامزدتان اجازه داده شما تنهایی بیایید لب ساحل؟!( ای خدااااا!)

مریم : من اصلا نامزد ندارم، تنها آمده ام شاید اینجا از تنهایی در بیایم!

پسر: چه جالب! چون من وهمسرم برعکس شما آمده ایم اینجا تا با یک خاطره خوب و به طور توافقی از همدیگر جدا بشویم!

 

 

مریم : غزاله تو کجا با فرهاد آشنا شدی؟

غزاله: توی یک میهمانی. فرهاد همان جا عاشقم شد و ازمن خواستگاری کرد!

در یک میهمانی:

پسر: مریم ! آن دختری را که گوشه سالن نشسته می شناسی؟ می شود خواهش کنم از طرف من از او خواستگاری کنی؟!

 

 

مریم :ترانه تو چطور با رضا آشنا شدی؟

ترانه: رضا ازمن تقاضای دوستی کرد. قبول نکردم.اوهم شیفته نجابتم شد وآمد خواستگاری!

پسر: امکان دارد افتخار دوستی با شما را داشته باشم؟

مریم : نه خیر، من اهل این جور دوستی ها نیستم.

پسر:عجب امل عقب افتاده ای هستی.الان دیگراین افه خرکی ها(!) خریدار ندارد.لابد هنوز هم دختری! برو بابا… من دنبال موردی می گردم که open باشد!

(واقعیت تاسف انگیزی که این روزها کمابیش مشاهده می شود)

 

 

مریم: حمیرا تو واقعا اینترنتی ازدواج کردی؟

حمیرا: خوب بله…اوایل محلش نمی گذاشتم، اصلا دوستی های اینترنتی را مسخره می کردم… ولی آن قدر گیر داد تا راضی شدم!

پسر:asl plz !

مریم: من به دوستی اینترنتی اعتقاد ندارم.

پسر: bye !!

این مطلب فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین ندارد.

[ شنبه 3 تير 1391برچسب:یادداشت های یک دختر ترشیده,

] [ 14:29 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

مطلب جالب درباره خانمها


1-  مي دونين فرق خانمها با آهن ربا چيه؟..... آهن ربا حداقل يک روي مثبت داره 
2-  خانمها مثل راديو 
هستند..... هر چي ميخوان ميگن ولي هر چي بگي نمي شنوند
3-  خامنها مثل چسب دوقلو هستند.....اگه دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد ديگه بايد سيم تلفن را بريد
4-  خانمها مثل رعدوبرق هستند ..... 
اول برق چشماشون ميرسه بعد رعد صداشون
5-  خانمها مثل ليمو شيرين هستند..... اول شيرين هستند ولي بعد تلخ 
ميشن
6-  خانمها مثل گچ هستند ..... اگه چند دقيقه مدارا کنيد چنان سفت و سخت ميشن که ديگه حالتي نمي گيرند.
7-  خانمها مثل کنتور برق هستند..... هر چند سال يکبار عدد سنشون صفر ميشه 
8-  چرا خانمها نمي توانند نقشه بخوانند/ ..... براي اينکه فقط ذهن مرد هستش که ميتونه تجسم و درک کنه که يک کيلومتر با يک سانتي متر نشون داده شده 
9-  خانمها مثل اينترنت هستند.... از هر موصوعي بک فايل اطلاعاتي دارند
10-  خانمها مثل فلزياب هستند ..... از نزديک طلافروشي که رد ميشن عکس العمل نشان ميدن 
11-  خانمها مثل موبايل هستند هر موقع کار مهم داريد در دسترس نيستند

[ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:مطلب جالب درباره خانمها,

] [ 14:16 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

ماجرای سربازی رفتن خانوم‌ها!!

 صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...

صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

بعد از ناهار
فرماندهکجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(
کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)

بعد از ظهر
فرماندهچیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگهجناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندانعجبا!

[ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:ماجرای سربازی رفتن خانوم‌ها!!,

] [ 11:59 ] [ ×ڪیانـا× ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد